خاطره ۱ :
بغض کرده بود. از بس گفته بودند: «بچه است؛ زخمی بشود آه و ناله میکند و عملیات را لو میدهد.»
شاید هم حق داشتند. نه اروند با کسی شوخی داشت، نه عراقیها. اگر عملیات لو
میرفت، غواصها – که فقط یک چاقو داشتند – قتل عام میشدند. فرمانده که
بغضش را دید و اشتیاقش را، موافقت کرد.
* * *
بغض کرده بود. توی گل و لای کنار اروند، در ساحل فاو دراز کشیده بود. جفت
پاهایش زودتر از خودش رفته بودند. یا کوسه برده بود یا خمپاره. دهانش را هم
پر از گِل کرده بود که عملیات را لو ندهد….
خاطره ۲ :
داخل که شدیم، دیدم بسیجی نوجوانی توی ستاد فرماندهی نشسته. گفتم: «بچه بلند شو برو بیرون. الان اینجا جلسهاس.»
یکی از کسانی که آنجا بود، سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت: «این بچه، فرماندهی گردان تخریبه.»
محبت مردم به حاکمان الهی و عطوفت حاکمان الهی نسبت به مردم چیزی است که بیگانگان از درک آن عاجز هستند.
نمونه این شور و عشق در دیدار های رهبری تجلی می نماید.
ببینید این تصاویر را که همگی حاکی از محبتی الهی و عشقی وصف ناشدنی است و نیازی به هیچ توضیحی ندارد جز آنکه:
این عشق الهی است...
برای دیدن تصاویر در ابعاد بزرگتر بر روی آنها کلیک نمایید.همچنین ادامه تصاویر را در ادامه مطلب تما شا نمایید.